چه سرنوشت خوبی

فردای من میتونه زیبا شه

چه سرنوشت خوبی

فردای من میتونه زیبا شه

۳ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

از عصر تا حالا یه بغضی تو گلومه اما فقط به خاطر مامان و بابام که ناراحت نشن محکم نگهش داشتم وگرنه دلم میخواد بشینم زار زار گریه کنم.

 از این وضعیت خسته م. اما چاره ایی جز تحمل ندارم.

  • عالی

من هنوزم از شنیدن نامی شبیه نام اون حتی خود خود اسم اون باشه تموم تن و بدنم میلرزه.

فکر میکردم برام کارایی که میکنه بی اهمیت شده باشه تا اینکه:

امروز سر کار یه ارباب رجوع داشتیم که میخواست وام بگیره البته به اسم یه نفر دیگه. چون مسئول وام ها همکارم هس رفت سر میز کناری من صداشو درست نمیشنیدم اما وقتی گفت اسم طرف ............ هست گوشام حساس شد. حساستر وقتی شدم که فامیلشم همون بود. دیگه حسابی گوشامو تیز کردم که به نام پدر که رسید مطئن بشم خودش اما طرف اسم پدر رو واضح نگفت و موندم تو خماری. اما وقتی گفت طرف دامادم هس دیگه کل بدنم گُر گرفت(داغ شد).

مدام این پا اون پا میکردم که به یه بهونه ایی برم سر میز همکارم و فرم درخواست رو نگاه کنم. بعد از کلی بالا و پایین به بهونه بیسکوییت تعارف کردم رفتم و فرم و دید زدم نام پدر مشابه نبود.

نمیدونم چرا ولی یه نفس راحت کشیدم و اومدم سر میزم. میدونستم خبر ازدواجش مخصوصا اگه زودتر از من باشه ناراحتم میکنه اما نه تا این حد !!

  • عالی

میخوام برم پیش یه مشاور ولی گفته جلسه ایی ۵۰ هزار تومن.

هرجور حساب کتاب می کنم می بینم نمیتونم از پس هزینه ش بر بیام چون کل درآمدم رو بابت قسط خونه میدم. از طرفی هم به شدت نیاز به کمک دارم.

ای بمیری زندگی که هرکاری بخوایم بکنیم باید پول بدیم. چپ و راست باید پول داد. جوری شده امروز حقوق میگیری فردا هیچی تو حسابت نیس. بس که از همشو کارت به کارت کردی برا قرض و قسطایی که داری.

خدا کنه سلامتی باشه و آدم پولاشو خرج دوا و درمون نکنه.

اما دلم میخواد اینقد پول داشتم که وقتی میخواستم چیزی بخرم  یا کاری انجام بدم غصه کم اومدن و نداشتن

رو نخورم.

  • عالی