چه سرنوشت خوبی

فردای من میتونه زیبا شه

چه سرنوشت خوبی

فردای من میتونه زیبا شه

خواستگارا صف کشیدن

دوشنبه بهمن ۵ ۱۳۹۴، ۱۰:۴۹ ق.ظ

نمیدونم چرا هروقت یه خواستگاری پیدا میشه سر یه خصوصیتش من و مامان و بابا باید باهم بحث و جدل کنیم.

خب آقا من مردی که بچه داشته باشه نمیخوام. اینکه ثواب داره و شاید خدا میخواد امتحانت کنه و شاید درهای رحمت به روت باز بشه ها و این حرفا رو فعلا قبول ندارم.

من نمیتونم این قضیه رو تو خودم حل کنم که صبح عروسی که از خواب بیدار میشم یه بچه تو خونم باشه. نه به خاطر اینکه مزاحم میشه ها به خاطر اینکه هنوز این قدرت رو توی خودم نمی بینم که بتونم مسئولیت یه بچه رو قبول کنم.

اونم بچه ایی که تا چند وقت قبل صاحب نداشته ولی یهو یه عالمه کس و کار پیدا میکنه. اصلا دلم نمیخواد مادرش به بهونه دیدن بچه اش مدام در خونمون پیداش بشه یا اگه مادرش فوت کرده باشه نشه بهش گفت بالای چشمت ابرو چون بچه یتیم و انگ نامادری بخوره رو پیشونیت.

واقعا نمیدونم چه جوری باید خانواده م  رو قانع کنم؟

حالا شانس منم هرچی خواستگاره که موقعیتش خوبه بچه داره. از یک ساله گرفته تا 12 ساله. دختر و پسر قاطی. خود مرد هم یا طلاق گرفته یا همسرش فوت کرده.

بهم میگن نباید انتظار داشته باشم یه پسر مجرد بیاد خواستگاریم بله این حرف درست اما من اونقدرا هم سنم بالا نرفته که بخوام با مردی که شرایطش اینجوری ازدواج کنم. والا....

  • عالی

نظرات (۱)

چی بگم،منم فکر میکنم حق با شما باشه
پاسخ:
اوووووف. واقعا شرایط بدیه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی