چاره ایی نبود
پنجشنبه مهر ۲ ۱۳۹۴، ۱۲:۵۱ ق.ظ
اوووووووووووووووووووف.
اااااااااااااااااااااا
اوووووووووووه
عجب جاییه اینجا چقد دنگ و فنگ داره.
........
نمیخوام چیزی بگم غیبت بشه ها اما خودش کرد دیگه خیلی تحملش کرده بودم اما مجبور شدم.....
اصن دلم نمیخواست یه شب بخوام و صبح که بیدار میشم نصفه نوشته هام نباشن!
حالا نه که فکر کنین متن ادبی مینویسما نه بابا یه دوسه جمله از حال و احوال این روزا میگم که بعدا یادم نره چه روزایی رو گذروندم.
............
عععععععع راستی سلاااااااااااااااااام.
- ۹۴/۰۷/۰۲